محل تبلیغات شما

شنبه بچه های خواهری رفتند خونه مادربزرگشون و چون خواهری تنها بوده اومد خونمون. حضرت پدر صبح رفت کارگاه برادر و ظهر برگشت.

ساعت 14 و خورده ای حضرت پدر ، من و خواهری رفتیم بیرون شهر مادر خانم نیومد. خواهری همش دعا میکرد جاده بسته نباشه و بتونیم از شهر بیرون بریم. جاده نیمه باز بود و ماموری نبود. رفتیم باغ فقط چندتا درخت شکوفه داشتند. رودخونه پر از آب بود. یکی از استخرها پر از ماهی گلی بود ماهیای بزرگ با بچه هاشون. هیچی چاقاله بادوم نبود!!! این برف بی موقعه فاتحه باغ رو خونده!

نزدیک غروب برگشتیم. یه بستنی فروشی باز بود تونستیم بستنی بگیریم وای که چقدر دلم تنگ شده بود برای بستنی طرقبه! جاده رو بسته بودند و کلی ماشین ایستاده بودند فقط اونایی که برگه تردد داشتند میتونستند برند طرقبه.

فیلم و عکس گرفتم از باغ و برای دوستم فرستادم کلی خاطره بازی کردیم. یادش بخیر با هم اونجا بودیم و کلی عکس گرفته بودیم. مادر خانم عکس و فیلمارو دید باورش نمیشد رودخونه اینجوری باشه و هنوز شکوفه وجود داشته باشه.

کنار جاده باغ یکی داره عسل تهیه میکنه. کلی کندوی عسل وجود داشت! یاد عسل تازه جنگل شمال افتادم. سگ همسایه نبود!

خبر خوب اینکه همچنان بارون داریم. زیاد بارون میاد. خیلی دوست میدارم. میرم داخل حیاط مادر خانم دعوام میکنه میگه سرما میخوری! مگه میشه بارون بیاد ولی نری زیر بارون؟! باید از بارون لذت برد از بوی بارون از چکیدن قطره های بارون روی صورتت از خیس شدن موهات زیر بارون از لحظه به لحظه بارون باید لذت برد!

هزار و سیصد و سی و شش شب

هزار و سیصد و سی پنج شب

هزار و سیصد و سی و چهار شب

بارون ,کلی ,باغ ,جاده ,خواهری ,خانم ,مادر خانم ,و کلی ,باز بود ,لذت برد ,بارون از

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

يادداش هاي روزانه من محیط زیست