محل تبلیغات شما

هوا خیلی گرم شده.

دوتا از گلای باغچه گلاشون باز شدند. رز هستند.

کنار اتاقم یه شاخه گذاشتم برای نازی اوایل ازش استقبال نمیکرد چند بار گذاشتمش روی شاخه ها حالا خودش میره و میاد کلی هم پوستشونو کنده یکم اتاق کثیف شده ولی حال نازی خوشحاله و این عالیه! ناخوناش مثل قبل تیز نیستند. وقتی با پاهای کوچولوی سردش روی دستم یا سرم قدم میزنه خیلی حس خوبی میده. میگم قربون پاهای کوچولوت . مادر خانم میگه خدا شفات بده!

یه مورد جالب پسر بچه های ترسو بزرگ که میشند تبدیل میشند به مردای ترسو! قبلا فکر میکردم بر عکس خانوما هستند بزرگ میشند شجاع میشند. شب گذشته ساعت 2 بامداد با صدای وحشتناک خانواده خواهری بیدار میشند. بچه ها ترسیده بودند و کوچیکترینشون گریه میکرده خواهری که بارداره میخواد از اتاق بیرون بیاد ببینه صدای چیه! اما همسرش دستشو میگیره و نمیذاره بیرون بره میگه شاید باشه! خواهری میگه خودت برو بیرون ولی همسرش میگه مهم نیست حالا بعد میرم! خواهری دستشو میکشه میره بیرون و متوجه میشه یه قسمت از سقف خونه که نم داده بوده ریخته. بعدشم میره بچه ها رو اروم میکنه بعد همسرش از اتاق بیرون میاد! الان سئوال اینه خواهری چجوری این همه سال با یه مرد ترسو سر کرده؟! چجوری کنارش احساس امنیت داره؟!

برادر زادم سرماخورده شده تماس گرفته عمه بیا دیدنم من کرونا دارم یکم بهت بدم با هم بمیریم من تنهایی میترسم! میگم چرا من بیام؟ میگه اخه ما شبیه هم هستیم. یعنی عاشق این دلیل قانع کنندش شدم! چون شبیه هستیم باید با هم بمیریم.

دوتا خبر خوب دارم البته فعلا در حد حرفه وقتی عملی شد و اتفاق افتاد میام مینویسم. برای این دوتا خیلی خوشحالم اصلا حالم خیلی خوشه!

هزار و سیصد و سی و شش شب

هزار و سیصد و سی پنج شب

هزار و سیصد و سی و چهار شب

میشند ,میگه ,خواهری ,بیرون ,خیلی ,یه ,هم بمیریم ,از اتاق ,اتاق بیرون ,با هم ,بچه ها

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نجات آب ، نجات زندگی خبرهای روز فوتبال ایران و جهان